سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاد باد آن روزگاران


ساعت 10:43 عصر شنبه 90/6/19

بنام خدا
سلام دوستان خوبم.  تابستان در حال تمام شدن است. اتفاق مهمی که در این چند روزه افتاد این بود که مقرر کردیم ورودی های سال 63 دانشگاه علم و صنعت رشته ریاضی دوباره دور هم جمع شوند. معمولا از همه بیشتر من با بچه ها هماهنگ می کنم. آقای دادگر از آلمان برگشته بود و البته شروع کار این دیدار  از  2 ماه قبل کلیدش زده شده بود. با آقای دادگر هیچوقت قطع ارتباط نکرده بودم و هر وقت از آلمان می آمد یا بدیدنش می رفتم یا او سری می زد دکترای ریاضی صنعتی را از دانشگاه کیل گرفته است. او از تاثیرگذارترین افراد در زندگی علمی من بوده است.  شاید تنها همکلاسی من باشد که در مراسم عروسی اش شرکت کرده بودم البته او نیز در بین همکلاسی های دوره لیسانس تنها عضو شرکت کننده در مراسم عروسی ام بود. آقای کاشانی را همیشه می دیدم و ارتباط داشتیم. اگرچه دوره ارشد و دکترایش از ریاضی جدا شد و به مهندسی صنایع رسید اما هر وقت می خواستم میدیدمش. ما 35 نفر قبولی دوره کارشناسی رشته ریاضی دانشگاه علم و صنعت بودیم. فکر کنم ده نفری کارشان را نیمه رها کردند و تا انتها همراه نبودند. آقای گلچین بعد از انصراف، دوباره سال 65 ورودی همان سال رشته ریاضی گردید و با دو سال تاخیر کار را به انتها رساند. آقای خلعتبری همان دو ترم اول کار را رها کرد. از اولش هم با خوابیدن های غیر عادی اش در کلاس مبانی ریاضی دکتر مخنارزاده که آدم را جادو می کرد معلوم بود اشتباه آمده است. محمد رضا اکبر موسوی هم ترم سوم از ترس اخراجی مجبور به انصراف شد و سال 65 در رشته مهندسی پالایش دانشگاه نفت پذیرفته شد و از او از سال 68 دیگر خبری نداشتم. با او خیلی رفیق بودم و نبودش برای من ضربه بزرگی بود. بسیار باهوش و البته بیخیال که همین بیخیالیش او را از ما جدا کرد. استاد والیبال و سایر ورزشها بود فکر کنم در پالایشگاه تهران مشغول است. داود دوطاقی هم مقداری از ما عقب افتاد و دیگر پیدایش نشد. یکی ترم دوم  به مهندسی مواد دانشگاه تهران رفت که اسمش احتمالا آقای فتحی بود. امیر مالکی آنقدر نیامد که با 65 ی ها مشهور شد. آقای مشتاقی هم بخاطر بعضی از مسائل 65 آمدند. این دو نفر  همشهری و همکلاسی مدرسه ام بودند و الان با امیر گاهی تلفنی در ارتباطم. آقای نصیری نمی دانم چه شد ولی تا آخر نیامد. آقایان انصاری و قدسی پور مقداری آمدند و کار اقتصادی را شروع کردند و الان از کله گنده های اقتصاد هستند فکر کنم به فوق دیپلم راضی شدند. از نه همکلاسی خانم همه فارغ التحصیل شدند اما فقط سه نفر آمدند. یکی دکترای مهندسی صنایع گرفته بود و دیگری کارشناسی ارشد ریاضی و هم اکنون در بانک رفاه مشغول است و دیگری فوق صنایع و در مدیریت صنعتی کار می کند. یکی به کانادا مهاجرت کرده و دیگری به جای دیگر. یکی بازنشست صنابع آموزسی شده که خیلی دلمان میخواست که بیاید. یکی اهل ساری بود و دیگر پیدایش نشد. دیگری اهل رشت بود و یکی دیگر کرمانشاهی که فکر کنم همه سیی خویش رفتند. حیف شد که بیژن ارمغان نیامد که آنموقع نیز از همه بزرگتر و خونگرمتر. فرشاد مظهرسلوک هم با این که از مراسم خبر داشت به شمال رفت و دکتر سید مرتضی میرافضل هم که با خانواده عازم مشهد بود. اما آقای عبداله نارویی که اهل زاهدان بود آمد و قیافه اش اصلا تغییر نکرده بود. هنوز هم شبیه رامون جان راضی دان هندی بود و البته در نبوغ نیز یک سر و گردن از ما سر بود. آقای جوان بازنشست شده بود و تعداد موهای سفیدش از سیاهش بیشتر بود. یکی از پسرانش ازدواج کرده بودند. چهره ای روحانی دارد و این سفیدی مو روحانیتش را دو چندان کرده بود. هنوز هم مثل قدیم خونگرم و بامرام بود. آقای دکتر کاشانی ضیافت شام را پذیرا شد و از این بابت دستبوسش هستم که همیشه این چنین دست و دل باز بوده است. کار اقتصادی اش سکه است که چون درسش را خوانده حقش است. با دو پسرش آمده بود و دو دخترش دانشجوی رشته پزشکی اند. محمد زنجانی چه خوب شد که آمد. فوق صنایع گرفته بود و پسر بزرگش دانشجوی رشته مکانیک ساوه است و در لاستیک پارس از مدیران ارشد است. آقای سالارنیا و زارع رمشتی و پیام سامی دوست و فرشاد ملک لو از 64 ی ها نیز به ما ملحق شدند. جلسه مهمانی را آقای کاشانی در رستوران ملاصدار گرفته بود و من چقدر یاد فیلم ضیافت مسعود کیمیایی افتادم.


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
147
:: بازدید دیروز ::
61
:: کل بازدیدها ::
368897

:: درباره من ::

یاد باد آن روزگاران

علی محمد نظری
من اگر وقت داشتم بیشتر می نوشتم. اینجا حدیث نفس است. نوشتن در باره خویشتن است و شاید در باره دنیایی که در آن بسر می بریم.

:: لینک به وبلاگ ::

یاد باد آن روزگاران

::پیوندهای روزانه ::

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

آتش، قیصر امین پور . آملا عباس، قره بنیاد . اعراف . امام حسین (ع)، محرم، آیه اله بروجردی . اولین روز دبستان . بابا شهباز . بلاگفا. دفتر ایام . پرویز شهریاری . حج، عید قربان . حضرت ابوالفضل، نوحه سرایی . حضرت داود (ع) . حمید مصدق، سیب . دماوند . دماوند، راسوند، سفیدخانی . دماوند، کوهنوردی . دوره گرد . دیوار کعبه . ربنای شجریان . رسمی قطعی . رمی جمرات. بلعام بن باعور، . رمی جمره- ابراهیم خلیل الله . روستای سیدون . سرمین منی، مشعر، عزفات، حج . سیل، روستای سیدون . شهید ابراهیم نظری، ابراهیم همت، ابراهیم حاتمی کیا . شیخ اصلاحات، میرحسین، انتخابات 22 خرداد . شیخ صنعان . عاشقی، نماز شب . عشق پیری . عمره مفرده . عید رمضان . کتاب قانون، پرویز پرستویی مازیار میری . گوزن ها، مسعود کیمیایی . گوسفند سرا. دماوند . لجور . ماه رجب، . محمد رضا مجیدی . نوروز . هوشنگ ابتهاج . یزد، شیرکوه، دکتر محمد مشتاقیون .

:: آرشیو ::

گل های مکزیک
نقد فیلم
سیاسی
مذهبی
شعر
شخصیت ها
خاطرات
داستان
اجتماعی
سفرنامه
آبان 90
مهر 90
شهریور 90
مرداد 90
تیر 90
اردیبهشت 90
اسفند 89
دی 89
آذر 89
آبان 89
آذر 84
آذر 90
دی 90
اسفند 90
بهمن 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
شهریور 91
مرداد 91
دی 91
آذر 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
خرداد 93
اردیبهشت 93
تیر 93
مرداد 93
مهر 93
دی 93
اردیبهشت 94
اسفند 93
خرداد 94
شهریور 94
دی 94
بهمن 94
خرداد 95
اسفند 94
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
مهر 2
آبان 2

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

.: شهر عشق :.
بوی سیب BOUYE SIB
انا مجنون الحسین
گزیده ای از تاریخ تمدن جهان باستان (ایران، مصر‍، یونان
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
مکتوب دکتر مهاجرانی
یاداشت های یک دانشجوی ریاضی
حاج علیرضا
سهیل
حیاط خلوت
بانو با سگ ملوس(فرشته توانگر)
صد سال تنهایی(هنگامه حیدری)
یادداشت های یک دانشجوی ریاضی(محسن بیات)
پردیس( حسین باقری)
دستنوشته های بانو

:: لوگوی دوستان من::




::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::